پرهام پرهام ، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

پرهام همه زندگی مامان و بابا

فوت مامان بزرگ بابا

سلام پرهام عزیزم روز شنبه 19/9/90 صبح مامانی بهمون خبر داد که مامان اعظم ( مامان بزرگ بابا ) فوت کرده خیلی ناراحت شدیم پسر کوچولو مامان ، بابا حمید با اینکه شب کار بود همون صبح رفت بیمارستان و ما هم روز یکشنبه رفتیم برای خاکسپاری ومراسم و خلاصه کل هفته پیش رو در گیر بودیم روز چهارشنبه سوم اون مرحوم بودو روز پنج شنبه هم عزیز ( خاله بابائی ) مراسم گرفته بود که ما هم رفتیم .خدا رحمتش کنه تو مراسم همه بودند و فامیلهای بابا رو که تا حالا ندیده بودیم رو دیدم تو خیلی پسر خوبی بودی و کلی خوش اخلاق همه دوستت داشتند . راستی ارمیا خاله هنوز دنیا نیومده و ما همچنان منتظر هستیم دعا کن سالم و به راحتی بدون اذیت خاله دنیا بیاد عزیزم این عکسها هم وقتی...
26 آذر 1390

مریضی ارمیا

پرهام عزیزم چند روزه که دوستت ارمیا تو بیمارستانه عزیزه دل مامان با دل مهربونت دستهای کوچولوتو رو به آسمون ببر و واسش دعا کن می دونم خدا شما کوچولوها رو اینقدر دوست داره که دعاتونو همون لحظه قبول می کنه از ته دل واسش دعا کن که زوده زود خوب شه و بره تو بغل مامان و باباش و بره خونه خودشون مامان هم دعا می کنه که ارمیا عزیز زود خوب بشه و شما کوچولوها هیچ وقت مریض نشید و روزهای سخت نداشته باشید پرهام جان از ته دل دعا کن مامان جان
23 آذر 1390

جشن تولد

پرهام جون قضیه از این قراربود که من نمی خواستم امسال برات تولد بگیرم به دلایلی که قبلاً توضیح دادم روز ولی خیلی دوست داشتم که یه تولد دسته جمعی با دوستات داشته باشی خلاصه روز سه شنبه 24/8/90که عید غدیر هم بود با 11 تا دیگه از دوستهای نی نی سایتی و مامان و باباهاشون و من و تو و بابا و خاله ندا وعمو ایمان رفیتیم سرزمین عجائب واسه تولد تو پسر گلم دوستهات ساینا، ارمیا ، رادین ، رادین ،اشکان،امیر ابوالفضل ،  آوینا، پارمین و روئین با مامان و بابا و همراهاشون اومده بودن و کیاناو سارا هم دیر رسیدن و اسه تولد نیومدن خیلی بهمون خوش گذشت تو کلی رقصیدی و البته نا گفته نماند که اولش یه کم بداخلاق بودی و شنگول اومد براتون رقصید و کیک و ما بابا و بق...
13 آذر 1390

-------

پرهام جوجو مامان یه کارهایی بود که مامان یادش رفته بود برات بنویسه 1- عزیزم تو خیلی قشنگ گوشی تلفن یا موبایل رو دست می گیری و می گی الووووو بعد شروع می کنی به حرف زدن قربونه حرف زدنهای خوشگلت برم 2- کنترل تلویزیون یا ماهواره رو دست می گیری و کانال رو که عوض می کنی کلی ذوق می کنی و واسه خودت دست می زنی عزیزه باهوش من 3-خاله بهت یاد داده که ماهی بشی و هروقت بهت می گیم ماهی شو دهنتو جمع می کنی قربونت برم بعد خودت می خندی 4- هروقت کاراشتباهی  می کنی خودت می خندی و بعد انگشتتو تکون می دی و می گی نه نه نه نه خودت می دونی که کارت بد بوده باهوشه من 5- وقتی بهت می گیم ورزش کن تستهاتو جمع می کنی مثلاً داری ورزش می کنی ای...
13 آذر 1390

اولین بلند شدن پرهام

هوورررررررررراااااااااا وای پرهام نمی دونی چقدر خوشحالم دیشب اینقدر قشنگ دستهاتو گذاشتی زمین و بلند شدی کلی ذوق کردم وای پرهام عزیزم اولین باری بود که سرپا وای می ایستادی خیلی دوست داشتم بعدشم که خیلی راحت چند قدم بر می داشتی و می پریدی بغل ما نمی دونی چقدر ذوق کردم پرهام عزیزم امیدوارم همیشه و همیشه سالم و سرحال باشی عزیزم افتخار می کنم به اینکه اینقدر پسر زرنگی هستی و اینقدر خوب و عالی داری رشد می کنی دوستت دارم عزیزه مامان راستی پرهام مامان یادم رفت بگم که چقدر قشنگ حرف می زنی مثلاً وقتی آب می خوای کلی با خودت حرف می زنی و وسطهاش هی می گی آب بعد اگر نفهمیم دوباره آشپزخونه رو نشون می دی و کلی حرف می زنی دیروز پوشکت کثیف بود و می خو...
13 آذر 1390

تولد 3

پسرگلم عکسهای تولد خونه خاله ندا ، مونده که اونهارو هم از خاله می گیرم و قول می دم زوده زود برات بذارم
12 آذر 1390

دومین تولد

خوب پرهام جوجو مامان حالا دو تا عکس از تولد خونه خودمون می ذارم که مامان بزرگ و بابابزرگ و عمو ها و زن عمو ها بودن اینم پرهام خوشگل ما و پسر عموش علی آقا ...
12 آذر 1390

عکس تولد

عزیزه دل مامان بالاخره عکسهای تولد که روز ٢٤/8/ تو سرزمین عجایب رو گرفتیم رو آوردم و برات می ذارم امیدوارم یه روز عکس جشن فارغ التحصیلی و عروسیت رو بذارم ...
12 آذر 1390