فوت مامان بزرگ بابا
سلام پرهام عزیزم روز شنبه 19/9/90 صبح مامانی بهمون خبر داد که مامان اعظم ( مامان بزرگ بابا ) فوت کرده خیلی ناراحت شدیم پسر کوچولو مامان ، بابا حمید با اینکه شب کار بود همون صبح رفت بیمارستان و ما هم روز یکشنبه رفتیم برای خاکسپاری ومراسم و خلاصه کل هفته پیش رو در گیر بودیم روز چهارشنبه سوم اون مرحوم بودو روز پنج شنبه هم عزیز ( خاله بابائی ) مراسم گرفته بود که ما هم رفتیم .خدا رحمتش کنه تو مراسم همه بودند و فامیلهای بابا رو که تا حالا ندیده بودیم رو دیدم تو خیلی پسر خوبی بودی و کلی خوش اخلاق همه دوستت داشتند . راستی ارمیا خاله هنوز دنیا نیومده و ما همچنان منتظر هستیم دعا کن سالم و به راحتی بدون اذیت خاله دنیا بیاد عزیزم این عکسها هم وقتی...
نویسنده :
شیوا
9:28
مریضی ارمیا
پرهام عزیزم چند روزه که دوستت ارمیا تو بیمارستانه عزیزه دل مامان با دل مهربونت دستهای کوچولوتو رو به آسمون ببر و واسش دعا کن می دونم خدا شما کوچولوها رو اینقدر دوست داره که دعاتونو همون لحظه قبول می کنه از ته دل واسش دعا کن که زوده زود خوب شه و بره تو بغل مامان و باباش و بره خونه خودشون مامان هم دعا می کنه که ارمیا عزیز زود خوب بشه و شما کوچولوها هیچ وقت مریض نشید و روزهای سخت نداشته باشید پرهام جان از ته دل دعا کن مامان جان
نویسنده :
شیوا
13:11
جشن تولد
پرهام جون قضیه از این قراربود که من نمی خواستم امسال برات تولد بگیرم به دلایلی که قبلاً توضیح دادم روز ولی خیلی دوست داشتم که یه تولد دسته جمعی با دوستات داشته باشی خلاصه روز سه شنبه 24/8/90که عید غدیر هم بود با 11 تا دیگه از دوستهای نی نی سایتی و مامان و باباهاشون و من و تو و بابا و خاله ندا وعمو ایمان رفیتیم سرزمین عجائب واسه تولد تو پسر گلم دوستهات ساینا، ارمیا ، رادین ، رادین ،اشکان،امیر ابوالفضل ، آوینا، پارمین و روئین با مامان و بابا و همراهاشون اومده بودن و کیاناو سارا هم دیر رسیدن و اسه تولد نیومدن خیلی بهمون خوش گذشت تو کلی رقصیدی و البته نا گفته نماند که اولش یه کم بداخلاق بودی و شنگول اومد براتون رقصید و کیک و ما بابا و بق...
نویسنده :
شیوا
13:51
دندون های پرهام
راستی پرهالم 7 دندونه شد هورااا هورا هورا دوستت دارم هورا ...
نویسنده :
شیوا
13:47
-------
پرهام جوجو مامان یه کارهایی بود که مامان یادش رفته بود برات بنویسه 1- عزیزم تو خیلی قشنگ گوشی تلفن یا موبایل رو دست می گیری و می گی الووووو بعد شروع می کنی به حرف زدن قربونه حرف زدنهای خوشگلت برم 2- کنترل تلویزیون یا ماهواره رو دست می گیری و کانال رو که عوض می کنی کلی ذوق می کنی و واسه خودت دست می زنی عزیزه باهوش من 3-خاله بهت یاد داده که ماهی بشی و هروقت بهت می گیم ماهی شو دهنتو جمع می کنی قربونت برم بعد خودت می خندی 4- هروقت کاراشتباهی می کنی خودت می خندی و بعد انگشتتو تکون می دی و می گی نه نه نه نه خودت می دونی که کارت بد بوده باهوشه من 5- وقتی بهت می گیم ورزش کن تستهاتو جمع می کنی مثلاً داری ورزش می کنی ای...
نویسنده :
شیوا
13:42
اولین بلند شدن پرهام
هوورررررررررراااااااااا وای پرهام نمی دونی چقدر خوشحالم دیشب اینقدر قشنگ دستهاتو گذاشتی زمین و بلند شدی کلی ذوق کردم وای پرهام عزیزم اولین باری بود که سرپا وای می ایستادی خیلی دوست داشتم بعدشم که خیلی راحت چند قدم بر می داشتی و می پریدی بغل ما نمی دونی چقدر ذوق کردم پرهام عزیزم امیدوارم همیشه و همیشه سالم و سرحال باشی عزیزم افتخار می کنم به اینکه اینقدر پسر زرنگی هستی و اینقدر خوب و عالی داری رشد می کنی دوستت دارم عزیزه مامان راستی پرهام مامان یادم رفت بگم که چقدر قشنگ حرف می زنی مثلاً وقتی آب می خوای کلی با خودت حرف می زنی و وسطهاش هی می گی آب بعد اگر نفهمیم دوباره آشپزخونه رو نشون می دی و کلی حرف می زنی دیروز پوشکت کثیف بود و می خو...
نویسنده :
شیوا
10:35
تولد 3
پسرگلم عکسهای تولد خونه خاله ندا ، مونده که اونهارو هم از خاله می گیرم و قول می دم زوده زود برات بذارم
نویسنده :
شیوا
9:11
دومین تولد
خوب پرهام جوجو مامان حالا دو تا عکس از تولد خونه خودمون می ذارم که مامان بزرگ و بابابزرگ و عمو ها و زن عمو ها بودن اینم پرهام خوشگل ما و پسر عموش علی آقا ...
نویسنده :
شیوا
9:04
عکس تولد
عزیزه دل مامان بالاخره عکسهای تولد که روز ٢٤/8/ تو سرزمین عجایب رو گرفتیم رو آوردم و برات می ذارم امیدوارم یه روز عکس جشن فارغ التحصیلی و عروسیت رو بذارم ...
نویسنده :
شیوا
9:00